«هنر، سرچشمهی زاینده است و دولت پاینده!و اگر هنرمند از دولت بیفتد، غم نباشد که هنر، در نفس خود دولت است و هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.»[2]
امروزه، به «هر کاری که به طور ویژهای خوب و تحسین برانگیز انجام شود»، کار هنرمندانه می گویند. از این منظر نه تنها هنرهای سنتی نظیر نقاشی و خطاطی و مجسمه سازی، بلکه بسیاری از تولیدات صنعتی را نیز می توان هنر نامید. مثلاّ یک کار برجسته مهندسی مثل یک پل زیبا و یا حتی تجارت و مدیریت را میتوان هنر نامید.[3]
از نظر فلاسفه، زیبایی و جمال به معنای هماهنگی با قوای ادراکی انسان است؛ یعنی اگر چیزی با قوای سه گانه ( حواس، خیال، عقل) هماهنگ و مطبوع طبع تماشاچیان بود، آن شیء زیباست. پس هنرمند کسی است که بتواند اثری لذتبخش برای قوای سه گانه آدمی بیافریند.
از طرفی ادراکات انسان گاهی حسی، زمانی خیالی ( مثالی ) و در پارهای موارد عقلی است. پس زیبایی ها نیز به سه دسته زیبایی حسی، مثالی و عقلی تقسیم میشوند. زیباییهای حسی (مانند زیبایی یک تابلوی نقاشی) و زیبایی خیالی (مانند یک غزل زیبا و دلکش)، عمدتاّ اعتباری و تابع قراردادها بوده و بسته به جوامع و فرهنگهای مختلف، متفاوت میباشند زیرا این دسته از زیباییها، ریشه در عادات اجتماعی، قراردادهای اعتباری، امیال فردی و باورهای فرهنگی ملتها دارند.
اما زیباییهای معقول ( مانند زیبایی عدالت ) که با فطرت انسان سر و کار دارند، یک امر ثابت و همگانی بوده و یک زبان بین المللی و قابل فهم برای همگان میباشند زیرا فطرت همهی انسانها در طول تاریخ و در تمام جوامع یکسان است. «فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لاتَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ »[4]در همه زمانها و در همه فرهنگها، عدالت یک معنا و مفهوم زیبا و ستودنی است و ظلم و بی عدالتی یک امر زشت و نازیباست.
از دیدگاه اسلام، هنرمند متعهد کسی است که «زیبایی حقیقت» را نشان داده و آواز حقیقت سر دهد. میل به زیباییهای سرنوشت ساز نظیر خداخواهی و عدالت طلبی را در فرد و جامعه بیدار و آشکار کند.
فارغ از بحث های نظری و پیچیده ، می توان فرهنگ را در سه مقوله عقاید و اخلاق و رفتار خلاصه نمود به عبارت دیگرکارهای فرهنگی مثبت ، به فعالیت هایی گفته می شود که باعث ارتقاء فرد و جامعه در سه بعد اعتقادی و اخلاقی و رفتاری گردند.
از طرفی کلیه کارها و محصولات فرهنگی، در دو سطح عقلانی و عاطفی بشر اثرگذاری می نمایند. و یقینا احساسات و عواطف و کارهایی که با احساس آدمی سر و کار دارند نظیرکارهای هنری ، بسیار عمومی تر و زودبازده تر از کارهای آکادمیک و عقلانی اند.
پس نباید گمان کرد که برای گسترش دین حق، تکیه بر حقانیت محتوا کافی است، زیرا حقانیت و صلابت محتوا، که نوعی زیبایی عقلی است، مخصوص عاقلان و اندیشمندان است، «وَ قَلِیلٌ ما هُم»، اما اکثریت جامعه که بر مدار حس و خیال میچرخند و چه بسا ظاهر و شکل ارائه یک اندیشه، بیش از محتوای آن، برای شان مهم باشد.
نیست وش باشد خیال اندر جهان عـالمی را بر خیــالی بیــن روان
از خیـــالی جنگشان و صلحشان و ز خیــالی ننگشـان و نامشـان[5]
لذا بر نخبگان جامعه واجب است که از هنر به عنوان یک ابزار نافذ انتقال پیام، بهره جسته و حقایق دینی را در قالبهای زیبا و عمومی ارائه داده و جامهی محسوس برتن اندیشههای معقول بپوشانند تا معارف دینی را از عرش به فرش آورده و مخاطبان را از فرش به عرش سیر دهند.
ما در این نوشتار، کند و کاوی کوتاه در قرآن و سنت و سخنان اندیشمندان نموده ایم و تلاش کرده ایم تا رویکرد اسلام را به هنر و زیبایی و برخی رشته های هنری، بررسی کنیم. به طور خلاصه می توان گفت که از دیدگاه اسلام هیچ هنری بطور مطلق پذیرفته نیست و ارزش هر رشته هنری به غایت و هدف آن است. تز هنر برای هنر یا هنر برای لذت و شهرت و ثروت، در این دنیا ممکن است بکار آید اما به یقین در آخرت تنها عمل خالص و برای خداست که خریدار دارد و خدا هم خریدار کارهای مفید و سازنده است و هرکاری که مایه سعادت بشر گردد و بر طهارت و پاکی او بیفزاد از نگاه اسلام مورد تایید است.
تعریف مفاهیم و اصطلاحات از مبادی تصوری علوم است. اما این امر در حوزه هنر و زیبایی امری بس دشوار است، زیرا هنر در قلمرو علومی است که علاوه بر عناصر عینی، عناصر ذهنی و درونی نیز در آن به شدت اثرگذار است. دهخدا هنر را به «علم و معرفت و دانش و فضل و کمال، کیاست و فراست، زیرکی» معنا کرده و می گوید «این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمیاست که هشیاری و فراست و فضل و دانش را دربردارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران مینماید.»[6]و فرهنگ عمید هنر را به « پیشه، صنعت، فن، کار نمایان و برجسته» معنا کرده است.
در زبان انگلیسی واژه Art یا هنر به معنای توانایی ایجاد و آفرینش معانی و یا اشیاست و به تعبیر دیگر هنر قدرت و توانایی خلق تصاویر در ذهن دیگران برای بیان عقاید و احساسات خود و انتقال آنها به دیگران است.[7]
فیلیسین شاله، فیلسوف فرانسوی، نیز هنر را « کوششی برای ایجاد زیبایی، یا ایجاد عالم ایده آل می داند.»[8]و تولستوی معتقد است وقتی انسان، احساساتی را که خود تجربه کرده است، به صورتی زیبا به دیگران انتقال دهد به طوری که آنان را از همان مراحل حسی و عاطفی که خود گذشته است عبور دهد، عملش به نام هنر و خود او به نام هنرمند نامیده میشود.[9]
بدین ترتیب برای هنر می توان سه معنا مطرح نمود:
1- فضیلت و کمال و زیرکی
2- بکارگیری مناسبترین فن و روش انجام کار
3- آفرینش زیبایی
گفته شده که یونانیان سه امر را مایه آرامش روان آدمیان میدانستند:
1- «راستی» یا «حقیقت»، که توسط «علم» و شاخه های مختلف آن از جمله «فلسفه» پیگیری می شود. و به عبارت دیگر علوم ، زاییده میل و گرایش انسان به حقیقت می باشند.
2- «نیکی» یا «خیر»، که همین غریزه خیرخواهی و میل به خوبیها باعث پیدایش «اخلاق» و اخلاقی زیستن در میان جوامع شده است.
3- «زیبایی» یا «جمال». که میل به زیبایی و جمال بودن، پیدایش «هنر» را باعث شده است.
در رتبهبندی این ارزشها، راستی در جایگاه اول، نیکی در رتبه دوم، و زیبایی در مکان سوم قرار میگیرد؛ زیرا نیکی در سایه حقیقت و راستی معنا مییابد و زیبایی نیز در پرتو حقیقت و نیکی شناخته میشود.[10]
همچنین گفته شده که ارسطو بحث زیباشناسی را به وجود آورده و نظریهی زیبایی و هنر را ابداع کرده است.[11]او هنر را عبارت از تقلید طبیعت و آینهای در مقابل آن می دانسته و معتقد بوده انسان از تقلید لذت میبرد و این حس در حیوانات پایینتر وجود ندارد.. ارسطو می گوید برازندهترین نوع هنر آن است که هم با عقل و هم با احساسات سر و کار داشته باشد و لذت عقلانی که از درک یک هنر حاصل میشود عالیترین لذتی است که انسان میتواند به آن برسد. البته برای هنر کارکرد مهمتری نیز وجود دارد و آن تصفیه فشارهای روحی و روانی است. تصفیه یا تصعید از نظر روانکاوان، پالایش و تخلیه احساسات تراکم یافته در درون انسان هاست؛ احساساتی که در نتیجهی قیود و محدودیتهای زندگی اجتماعی در انسان فشرده و متراکم میگردند و این احساسات متراکم یا عقدههای روحی، که مستعد ایجاد نتایج انفجاری و مضر میباشند، به وسیلهی تحریک مباح و بیضرری که در آثار هنری نظیر فیلم و نمایش به وجود میآید تصفیه شده و به صورتهای بی خطر و بی ضرر و به طور تدریجی تخلیه میگردند.[12]
برخی نیز معتقدند هنرمند کسی است که می کوشد حقایقی را که دیده است در عالم خارج متحقق کند زیرا شأن یک هنرمند عینیت بخشیدن به طرق گوناگون است؛ گاهی با زبان کلمه و شعر مثل سعدی و حافظ و گاهی به صورت معماری که در این جا زبان هنر آفرینی، خشت و گل است.[13]